کد خبر: ۱۱۵۳۵
۰۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۳
۱۰ نفر قالب‌کار بیشتر در مشهد نمانده‌اند

۱۰ نفر قالب‌کار بیشتر در مشهد نمانده‌اند

مبین مستمری می‌گوید: در استان خراسان اگر خوش‌بینانه هم که حساب کنیم قالب‌کارها به ۱۰ نفر نمی‌رسند. از ۱۰ شاگردی هم که در این کار داشتم تنها یک نفرشان ادامه داد و کارگاهش را بنا کرد.

جلوی چشممان در حال جان دادن هستند. یک جاهایی مقاومت می‌کنند، اما بالاخره نفس کم می‌آورند. مشاغل قدیمی که بیشتر با دست انجام می‌شده حالا با آمدن ماشین‌آلات و دستگاه‌ها رمقی برای ماندن ندارند. رونقی هم در آن‌ها نیست.

این می‌شود که مشاغل کم‌رنگ می‌شود و صاحبانش بی‌انگیزه. دیگر نه جوانی علاقه دارد ازپای کامپیوتر بلند شود به این کارها بپردازد و نه قدیمی چشم‌اندازی برای کارش می‌بیند. در گذر از کوچه پس‌کوچه‌های خیابان میثم تمار در محله طلاب مشهد، خیابانی که هنوز بیشتر ساکنانش از قدیمی‌های همان محل هستند، به کارگاهی قدیمی بر می‌خوریم که روی شیشه‌اش نوشته «‌قالب‌کاری» تصاویر مبهم  زیادی از این شغل در ذهنم روشن می‌شود، اما هیچ یک آن‌قدر مشخص نیست که بتوانم حدس بزنم جواهرآلات زیادی در مشهد و خراسان در همین کارگاه قالب‌گیری می‌شود.

قالب‌کاری طلا‌کاری است!

مرد جوانی جلوی مغازه نشسته و با چند نفر از قدیمی‌ها در حال صحبت است. وقتی می‌پرسیم صاحب این مغاز کیست؟ با بی‌حوصلگی جواب می‌دهد. اول فکر می‌کند برای گرفتن آگهی آمده‌ایم همین می‌شود که روترش می‌کند و می‌گوید آگهی نمی‌خواهد. اما وقتی یکی از نشریه‌ها را نشانش می‌دهیم قبول می‌کند چند دقیقه‌ای با او صحبت کنیم.

قالب‌کاری در ردیف قالی‌بافی، خاتم‌کاری و سایر صنایع دستی است 

نمی‌دانم چرا اما بی‌رغبتی‌اش را برای گفتگو درک می‌کنیم و می‌فهمیم. او و امثال او خیلی وقت‌ها سعی کردند حرف بزنند از کارشان بگویند و هنر دستشان اما کسی اهمیت نداده، مسئولی دلش برای از دست رفتن شغلی قدیمی نسوخته و حالا آن‌ها حرفی ندارند که سراغشان برویم. کسانی که کاری از دستشان برآمده کوتاهی کردند و دست ما برای گرفتن کدام از گوشه از کارشان دراز باشد تا رغبت حرف زدن دوباره داشته باشند.

قالب‌کاری طلا‌کاری است که شاید وقتی درباره آن حرف می‌زنیم اصلا آن را در ردیف قالی‌بافی، خاتم‌کاری و سایر صنایع دستی قرار نمی‌دهیم اما این‌طور نیست؛ این کار در صورتی که با دست انجام شود به اندازه همان کارها و شغل‌ها ارزشمند است و جزو مشاغل دستی به حساب می‌آید. شغلی که نه‌تنها در معرفی گمنام و مهجور مانده که حالا هم کسی از بین رفتن تدریجی‌اش را نمی‌بیند.

مستمری صاحب مغازه وقتی اصرارمان را می‌بیند به داخل دعوتمان می‌کند و شروع می‌کند به حرف زدن از خودش و شغلی که از سال‌های ابتدایی جوانی واردش شده، در آن شاگردی کرده و بعد از چند سال خودش آن شغل را با کارگاهش در دست گرفته است.

می‌گوید: جوان که بودم یعنی زمانی که هنوز دیپلمم را کامل نگرفته بودم مردی این مغازه را که ملک پدری‌ام است اجاره کرد برای کارگاه قالب‌سازی طلا. از آنجایی که علاقه‌ای به تحصیل نداشتم وارد این کار شدم و شاگرد این کارگاه.

آن زمان ماهی ۱۵ هزار تومان مزد می‌گرفتم و بعضی وقت‌ها تا ۳۰ هزارتومان هم درآمد داشتم. در آن زمان درآمدم بیشتر از خیلی از مشاغل بود. بعد از مدت کوتاهی شاگردی کار را دست گرفتم و ئر همین کارگاه اوستا شدم. آن زمان کارمان رونق زیادی داشت و بیشتر طلاسازی‌ها طلا‌ها و جواهرات را با همین قالب‌های دستی می‌ساختند.

درآمد خوبی داشتم و از کارم هم خیلی راضی بودم. این کار را تا همین حالا انجام می‌دهم بدون اینکه کوچک‌ترین بی‌علاقه‌ای نسبت به آن داشته باشم، اما متاسفانه هیچ‌کس این شغل را آن‌قدر جدی نگرفته و به آن اهمیت نداده که باعث شده دستگاه‌های زیادی جای دست را بگیرند و کل کار ماشینی شود.

 

کاری پر ظرافت و پرزحمت  

مستمری درباره ظرافت کارقالب‌سازی طلا توضیح می‌دهد: قالب‌های طلا با استفاده از یک نوع فلز در ابتدا فرم می‌گیرد و بعد برش می‌خورد. اما قبل از آن این فرم به وسیله طرحی که از روی کاغذ یا مدلی که ارائه شده پیاده می‌شود شکل می‌گیرد.

این کارها تقریبا از دست همه آن‌هایی که قالب کاری بلندند برمی‌آید اما اینکه دست هنرمند چقدر بتواند در ظرافت‌ها پیش برود و چقدر شکل پیاده شده با ظرافت فرم بگیرد مهم است. این کار نیاز به سوهان کشیدن‌های طولانی‌مدت و زحمت زیادی دارد تا نقی آنی شود که به دل بنشیند.

بعضی از نقش‌ها اما ذاتا ظریف ترند که کار را سخت تر می‌کند. مستمری به یکی از قالب‌هایی که درست کرده اشاره می‌کند و نشانمان می‌دهد که کلمه محمد با زیبایی و ظرافت خاصی روی آن فرم گرفته است و می‌گوید: این یکی از قالب‌های بسیار ظریف است که با دست درست شده و هیچ ماشین و دستگاهی نمی‌تواند آن را با ظرافت انجام دهد.

 

کمتر از ۱۰ نفر در خراسان

در لحن قالب کار قدیمی خیابان میثم تمار گلایه وجود دارد باز هم از کم‌توجهی‌ها و می‌گوید: در استان خراسان شاید تنها چند نفر باشند که قالب‌کاری را با دست انجام می‌دهند خوش‌بینانه هم که حساب کنیم به ۱۰ نفر نمی‌رسند. از ۱۰ شاگردی هم که در این کار داشتم تنها یک نفرشان ادامه داد و کارگاهش را بنا کرد این درحالی است که تنها کار همین افراد هم هست که خریدار واقعی دارد و ارزش بالایی دارد.

از ۱۰ شاگردی هم که در این کار داشتم تنها یک نفرشان ادامه داد و کارگاهش را بنا کرد

 

نقش‌هایی که طلایی‌اش را دیده بودیم

وقتی نمونه‌های کارش را از او می‌خواهیم چند تا از آن‌ها را روی پیشخوان می‌چیند و نشانمان می‌دهد. بسیاری از آن‌ها را قبلا دیده‌ایم البته جواهرش را و پشت ویترن طلافروشی‌ها. مستمری می‌گوید: ما این قالب‌ها را برای طلاسازها می‌سازیم و اصلا مستقیما با طلا سرو کار نداریم یعنی این‌طور نیست که طلا با آن شکل دهیم  بلکه طلاسازها به ما سفارش می‌دهند.

 

دوستانم را هنگام رفتن به جبهه همراهی می‌کردم

مستمری غیر از اینکه قالب کار قدیمی خیابان میثم تمار است و در این کار جزو پیش‌کسوتان، از جوان‌های قدیم همین خیابان و ساکن محل هم بوده است. او وقتی جوان‌تر بوده دوستان زیادی در محل داشته که برخی‌شان در دوران جنگ به جبهه رفتند و در میان آن‌ها کسانی هم بودند که هرگز برنگشتند و شهید شدند. 

می‌گوید: زمان جنگ حال و هوای خاصی بین جوانان داشت یادم می‌آید بچه‌هایی که از این خیابان به منطقه می‌رفتند  با هم دوست بودیم را خودم به راه‌آهن می‌رسانمد. آن زمان جزو معدود کسانی ساکنانی بودم که ماشین داشتم برای همین همیشه دوستانم را که به جبهه می‌رفتند به راه‌آهن می‌رساندم و آن‌ها را همراهی می‌کردم.

 

خیابانی که هنوز بوی قدیم را می‌دهد

قالب کار و هنرمند خیابان میثم تمار با اینکه نمی‌شود گفت خیلی قدیمی باشد و هنوز جوان است، اما حال و هوای قدیم محه‌اش را دوست دارد و می‌گوید: این خیابان جزو محدوده‌هایی است که حال و هوای قدیمی خودش را حفظ کرده است. بسیاری از کاسبان و ساکنان همان‌هایی هستند که ۲۰، ۳۰ و حتی ۴۰ سال پیش اینجا زندگی می‌کردند.

همین است که این خیابان هنوز حال و هوای قدیمی خود را دارد و همسایه‌ها با هم صمیممی‌اند. مستمری و کاسبان همسایه هر روز عصر‌ها وقتی پیدا می‌کنند برای دور هم نشستن و نوشیدن یک استکان چای دور همی که خیلی هم بهشان می‌چسبد. با هم حرف می‌زنند. گاه از سیاست، گاه از درد‌های جامعه گاه خاطراتشان را با هم مرور می‌کنند.

این جمع را خیلی وقت‌ها در بخشی از خیابان میثم شاید بعد از میثم یک می‌توان دید که بسیار با هم خوشند. اگرچه درونشان را نمی‌بینیم، دردهایشان را، دغدغه‌هایشان از زندگی و شغلشان را، حرفشان را نمی‌فهمیم و حتی صدایشان را نمی‌شنویم.

 

* این گزارش یکشنبه، ۹ شهریور ۹۳ در شماره ۱۱۸ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44